می لَـــــرزَم:
.
.
.
.
.
.
.
ســــَرد بود آب پاکی که روی دستانَـــم ریختی
فـــــــرق بزرگیـــــــست ؛
میــــــــــــــان کسی که تنـــــــــــها مانده ،
بــــــــا کسی کــــه تنـــــــــــهایی را انتخابـــــــــــــ کرده ...
قسم خورده بودم اگه از تو جدا شم دیگه حتی یه لحظه تو فکرت نباشم. . .
ولی دیدم نمیشه نمیشه نمیشه
که فکرت نباشم نه دیروز و نه امروز و نه فردا و همییییییییشه
آه ای رقیبه بی رحم عشقه منو ربودی
آه ای یاره بی وفا به یاده من نبودی
حالا داری با عشقت زندگیتو میسازی
غافل از اینکه اینجا قلبی شکستی
گرمیه دستهات رو گونه ام
داره هنوزم حس میشه
اما میدونم خیاله
بازم میخوام ببینمت بتونم ببوسم چشماتو
اما محاله
مدیونی به این چشمهای مظلوم
به این دستهای خالی به این قلبه داغون
مدیونی به این پاهای خسته
به این حاله پریشون به این قلبه شکسته
حلالت که شکستی دلم رو
پاگذاشتی رو حسم رو قلبم غم نشست
نترس نمیزارم بفهمه
رقیبم هرچی که بینه منو تو گذشت
واسعه واپسیهام هیچ کسی نمیاد پابه پام
اینه رسمه دنیا