گاه یک سنجاقک به تو دل می بندد
و تو هر روز سحر می نشینی لب حوض
تا بیاید از راه
از خم پیچک نیلوفرها
روی موهای سرت بنشیند
یا که از قطره آب کف دستت بخورد
گاه یک سنجاقک ، همه معنی یک زندگی است ..
میدونی چرا میگن” دلت دریا باشه”
وقتی یه سنگو تو دریا میندازی
فقط برای چند ثانیه اونو متلاتم میکنه
وبرای همیشه محو میشه
ولی اون سنگ تا ابد ته دل دریا موندگاره
و سعی می کنم مثل دریا باشم
فراموش کنم سنگ که به دلم زدن
با اینکه سنگینی شونو برای همیشه روی سینه ام حس می کنم....
در خاطرات بی نهایت، بودن را بخاطر اور، در لحظه ی اکنون زندگی کن
خدا را لمس کن، به صدای قلبت گوش کن ، لبخند بزن،
(( تو هستی ))
تنهایی بهتر است
خودتی خودت
حداقل روحت آسایش بیشتری دارد
نگرانی کمتری داری
و میتوانی برای خودت باشی
هیچ کس دیگر به با هم بودن های قدیم اعتقاد ندارد
همه میخواهند تو را از سر خود باز کنند
کاش کمی عوض میشدیم
آنکه اعتماد میکند...
مهم نیست که به چه چیزی اعتماد میکند، همین اعتماد حاکی از معصومیت اوست.
حتی اگر بدلیل اعتماد، فریب بخورد، مهم نیست،
چون ارزش اعتماد بسیار فراتر از چنین فریبی است.
میتوانی همه چیز را از او بگیری، ولی اعتماد را هرگز
من امشب دستها رابرده ام بالا سپردم دل به آن والاو
از عمق وجود خود خدایم را صدا کردم
نمیدانم چه میخواهی ولی امشب برای تو
برای رفع غمهایت برای قلب زیبایت برای آرزوهایت به درگاهش دعا کردم
و میدانم خدا از آرزوهایت خبر دارد و در قلبم یقین دارم دعاهایم اثر دارد
التماس دعا
کسانی که زندگی خود را وقف بدست آورن منافع مادی و ثروت کرده اند
به شما خواهند گفت که احساس خوشبختی را در اموال خود نمی یابند.
خوشبختی هرگز انعکاس ثروتهای مادی یک شخص نیست،
بلکه انعکاس ثروتهای معنوی و احساسی او است.
خوشبختی انعکاس تعداد روابط دوستانه ای است که هر کس می تواند داشته باشد،
انعکاس تعداد افرادی است که در طول زندگی خود توانسته خوشبخت و هدایت کند،
و نتیجه قدرشناسی از داشته ها است و نه میزان نارضایتی از نداشته ها.
قدردان داشته هایتان در زندگی باشید
و تا می توانید در خوشبختی و هدایت دیگران تلاش کنید
و زندگیتان را بخاطر آنچه که هم اکنون هست دوست بدارید...
لبخندی که در چهره ام می بینی معنایش
این نیست که زندگی ام بی نقص است،
بلکه قدردان داشته هایم هستم
و از خدا بخاطر نعمتهایش
سپاسگذارم
تلخ است ،
همه فکر کنند سرت شلوغ است ،
و تنها خودت بدانی چقدر
تنـــهایی ...
این روزها
بیشتر از هر زمانی
دوست دارم خودم باشم !!
دیگر نه حرص بدست آوردن را دارم
و نه هراس از دست دادن را .....
هرکس مرا میخواهد بخاطر خودم بخواهد
دلم هوای خودم را کرده است ...
همین...
آهسته بیا
چیزی هم ننویس
نظر هم نگذار
همان که بخوانی بس است
من به بی محلی آدمها عادت دارم
خدایا
ماهت رو به اتمام است و گناهانم رو به ازدیاد!!
در این ساعات پایان میهمانی
میهمان جاماندهات را با غفران و بخششت بنواز ....
چشمهایت را ببند ،
در دلت با خدا سخن بگو ،
به همان زبان ساده ی خودت سخن بگو ؛
هرچه میخواهی بگو ، او میشنود ...
شاید بخواهی تورا ببخشد ،
یا آرزویی داری ،
شاید دعایی برای یک عزیز و یا شکرش ،
بگو میشنود . . .
این لحظه ی زیبا را برای خودت تکرار کن ؛
پرواز دلت را حس خواهی کرد ...
ناشنوا باش وقتی همه
از محال بـودن آرزوهایت سخن می گویند...
به خودش زحمت نمیدهد یک نفر را کشف کند ،
زیبایی هایش را بیرون بکشد ،
تلخی هایش را صبر کند ...
آدمهای امروز،
دوستی های کنسروی می خواهند !
یک کنسرو که درش را بـاز کنند ؛
بعد ...یک نفر،
شیرین و مهربان،
از تویش بپرد بیرون !
و هی لبخند بزند
و بگوید :" حق بـا توست " ...
خداوندا....
به دل نگیر اگر گاهی
زبانم از شکرت باز می ایستد !!...
تقصیری ندارد...
قاصر است
کم می آورد در برابر بزرگی ات...
لکنت می گیرند واژه هایم در برابرت
در دلم اما همیشه
ذکر خیرت جاریست !!....
روزگاری خواهد رسید...
همچنان که در آغوش دیگری خفته ای...
به یاد من...
ستاره هارا خواهی شمرد تا آرام شوی!
دلت هوایم را خواهد کرد...
به یاد خواهی آورد با هم بودن هایمان را...
به یاد خواهی آورد خنده هایم را...
به یاد خواهی آورد اشک هایم را...
مطمئنم در آن لحظه در دلت میگویی: من تو را میخواهم!
می خندم!
دیگر تب هم ندارم
داغ هم نیستم
دیگر به یاد تو هم نیستم
سرد شده ام
سرد سرد
نمی دانم
شاید…
شاید دق کرده ام!
کسی چه می داند…
بی حسم کردی.... نسبت به تمام حس های دنیا...!
گاهی سکوت
یعنی اما … یعنی اگر …
یعنی هزار و یک دلیل که “دل” میترسد بلند بگوید …