یک مدل دوست دارم هست که
گفته نمیشه
فهمیده میشه
بهش میگن دوست دارم واقعی
اگر می دانستم که صبح من ،
از نگاه تو شروع می شود
میگفتم زودتر بیا
کمی زودتر طلوع کن
اگر فقط چند لحظه زودتر نگاهم می کردی ،
جهانم شب نمی شد …
چشمی به تخت و بخت ندارم، مرا بس است
یک صندلی برای نشستن کنارِ تو …
ای کاش …
ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشه ها – در جعبه های خاک
یک روز می توانست ،
همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست
در روشنای باران، در آفتاب پاک!
صبحی که با نگاه تو آغاز می شود
پایانِ لحظه های غم انگیزِ دیشب است . . .
از ترس عاشق شدن
تنهایی مان را در خانه جا گذاشتیم و
به خیابان زدیم
تنهایی
عاشق جای خالی ما شد …
گاهی دلت از سن و سالت میگیره
میخواهی کودک باشی
کودکی که به هر بهانه ای
به آغوش غمخواری پناه میبرد
بزرگ که باشی ،
باید بغض های زیادی را
بی صدا دفن کنی . . .
شهر به شهر
خیابان به خیابان
کوچه به کوچه
به دنبالت خواهم گذشت
تو شاید
راهِ خانه را گم کرده باشی
من اما. . .!
راهِ رسیدن به تو را
پیدا خواهم کرد. . .
با زندگی قهر نکن
زندگی منت هیچ کس را نمیکشد . . !
پرندگان شوریده در نفست ره گم می کنند
شوریدگان هوایت را دریاب!
نگاه کن
دو پرنده روحم را می برند
و جهان در عبور پرندگان
شکل تو را می گیرد…
اسمش آدمــه
اما تو باور نکن
گاهی وقتا کارایی میکنه که
از پس هیچ گرگی بر نمیاد !
دزدیدنت کاری ندارد
فقط نمی دانم
عطرِ تورا چگونه پنهان کنم
تا مرا لو ندهد
شهامت میخواهد
دوست داشتن کسی که
هیچوقت
هیچ زمان
سهم تو نخواهد شد
به هوای ماهیِ چشمهات
قلاب بازی آشپزی انداخته مَرد.
پلک نزن
آشفته میشود دریاش!
برای دیدن عشق
باید
چشم بر پنجره ی خانه ای بگذاریم
که دهلیزی
آنرا به نردبان و دریچه ای میرساند
زیر سنگی
پشت کوهی
در بیابانی دراز
شعری بازی تیراندازی نهفته استْ در لبهات
که بوویِ نارنج میدهد.
بهار که شد
به چیدنَت میآیم.
یک کم زودتر
از من بمیر
تا تو اویی نباشی که مجبور است
راهِ خانه بازی اکشن را تنها برگردد
بهار آمده اما
من هنوز
دلم بهار میخواهد.
بیا !
آرزویم مردن در صدای تو بود
یا رفتن با صدایت
یا خاموش شدن در صدایت
صدای بازی فکری تو چون باد گذشت
و من به دامن تاریکی
آویختهام
کمی آرامتر!
ببین چه موسیقیِ گوشخراشی دارد
صدای پاشنهی کفشهات
وقتی میروی!