اگر زندگانی برای باور کردن و دوست داشتن است ...
من مدت ها باور کرده ام و دوست داشته ام ....
مدت ها راست گفته ام و دروغ شنیده ام ...
حال بس است .
"نیما یوشیج"
لحظه قشنگیه وقتی که یواشکی برگردی تا بتونی عشقتو نگاه کنی ،
بعد ببینی که اون ، دستاشو گذاشته زیر چونه اش و زل زده بهت....
ابراهــیم نیستمـــ امـــــا
کودکـ ـ ـ ـ ـ ـ درونـ ـ ـ ـ ـم را قربــــــانیِ کــســی کردمـــ
که ارزشـ ـ ـ ـ ش کـــ ـمتر از یـــک گوســفنــد بــود...
لمسِ تن تو
شهوت است و گناه
حتی اگر خدا عقدمان را ببندد....
داغیِ لبت ، جهنم من است
حتی اگر فرشتگان سرود نیکبختی بخوانند...
هم آغوشی با تو ، هم خوابگیِ چرک آلودی ست
حتی اگر خانه ی خدا خوابگاهمان باشد.....
فرزندمان، حرام نطفه ترین کودک زمین است
حتی اگر تو مریم باشی و من روح القدس
خاتون من!
حتی اگر هزار سال عاشق تو باشم ،
یک بوسه
یک نگاه حتی
حرامم باد !
اگر تو عاشق من نباشی...
منتظر هیچ دستی در هیچ جای دنیا نباش
اشکهایت را با دست خودت پاک کن
همه رهگذرند ...
“ مـنـے” که . .
کـنـارش “ تـــــــــو ” نـبـاشـد . .
بـزرگـتـریـن پـارادوکـس دنـیـاسـت .../.
نه بهار با هیچ اردیبهشتی ,
نه تابستان با هیچ شهریوری ,
ونه زمستان با هیچ اسفندی ,
اندازه پـایـیز به مذاق خیـابـانها خــــوش نیـامــد ,
پـائیز مــهری داشـت کـه بـــَر دل هـر خیـابان مـی نشست ...
میزان دوســــت داشتن آدما رو ... از مقـــــدار توجهشون به خـــودتون بفهمید ... وگرنه حــــرف رو که همه میزنن .../.
میتوان در ازدواجی، ده سال مجرد بود.
میتوان ساعتها بدون بیان کلمهای صحبت کرد.
میتوان با تمام دنیا خوابید و باکره بود!
کریستین بوبن
شاید برایت عجیبست این همه آرامش ام !
خودمانی بگویم ؛
به آخر خط که برسی دیگر فقط نگاه میکنی ...
خودتــان را در قلـــب هیچ آدمی نچپانید جـــا نمی شوید (!) چـــــــروک می شـــوید فقـــــط . . . / .
لعنتی ها
نه این نگاه....
نه این بغض ...
نه این سکوت....
نه این کلمات....نه این فاصله ...
نه این پنجره....نه این دست ها....
نه این تپش ها....
هیچ کدامشان جرات ندارند که به تو بفهمانند
چقـــــــــــدر دلم برایت تنگ شده ...
اگر کسی خوبی های تو را فراموش کرد . . . تو خوب بودن را فراموش نکن . . .
دلم احساس غم دارد...
در این انبوه ویرانی...
کمی تا قسمتی ابری...
وشاید باز بارانی .../
آدم خـــودشـــم بـــخواد فـــراموش کـــنه . . . یـــادگــــاری هــا و خــاطــره ها نمــــیذارن . . .
شازده کوچولو پرسید: پس آدم ها کجا هستند؟
آدم در بیابان احساس تنهایی می کند
مار گفت: با آدم ها نیز آدم احساس تنهایی می کند!
پنجـــره را بــاز کُن و از ایـن هــوای مطبــوع بــارانــی لــذت بـبـــر ...
خـوشـــبـختـــانـه بـــاران ارث پـــدر هیــــچـکس نیـــستـــــــ . . .
نـه اینکــه زانــو زده بـاشـم ...
نـه !
فقط ""دلتنگــــی"" سنگین است
همیـــــــــــن !...
ما برنده ایم اگر ...
لحظه های شیرین امروز را قربانی اتفاقات تلخ دیروز نکنیم ...
پس نـه در حســرت دیـروز و نـه در رویـای فـردا ...
فقــــط بــرای امــــروز ...
فقــــط بــرای امــــروز ...
|