سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق، محبت، شعرهای زیبا

یک نیمه شب می شد ببینم عکس خوابت را

 

می گفتمت: بر دار از چهره ، نقابت را

 

یک نیمه شب می شد ببینم عکس خوابت را..!!!

می گفتمت: بر دار از چهره ، نقابت را

 

تا بیشتر بشناسمت ای کمترین از خود

تا پی بری حال من و حال خرابت را

 

لب تشنه ی عشق از همیشه بودنم ، عشقست

می میرم و قدری ننوشم تا سرابت را

 

آغوش احساس ترا من ، پر نخواهم کرد

رویای وهم لحظه لحظه انتخابت را

 

ته مانده ی غمهای من ، نوش دل تنگم

- خوشتر ، که بندم مو به مو شرح شرابت را

 

بی پاسخم ، چشم ترا ، ابرو مکن نازک

می خواستی این زودتر گیری جوابت را ؟!

 

آرامشی از جنس عطر صبح می گیرم

ای بخت تیره حس کنم وقتی شتابت را

 

من شاعر با درد از دیرینه ، نزدیکم

با اینهمه می خواهم از دل اجتنابت را

 

خواهی که بیدارم کنی ، دست از سرم بردار

یا آنکه بردار از نگاه من ، نقابت را...

 

 

 گویا فیروزکوهی


 

دیگر اشعار : گویا فیروزکوهی


ارسال شده در توسط نسترن 12